حرف میزنیم و حرف میزنیم و حرف میزنیم!
ذاتا آخر هفتهها میاد خونه که بریم بیرون و صدای آهنگای ماشینی رو ببریم بالا و کافی بخوریم و حرف بزنیم!
زندگی که سخت و دردناک میشه،
خندهدار میشه،
بیهدف میشه،
حرف میزنیم و حتی اگه حل نشه هم حل میشه.
زندگیای که ما داریم،
مشکلاتی که ما از سر گذروندیم،
رازهایی که بلند گفتنشون قدرت خدایان رو میطلبه،
برای تراپیستها داستان هزار و یک شبه!
حرف میزنیم چون فقط خودمون میفهمیم چطور به اینجا رسیدیم و چطور داریم مسیر بعدیمون رو میسازیم!
ما یه قرارداد نانوشته و ناگفته بستیم،
که هر چقدر سخت،
هر چقدر سخت باشه نگهداشتنش،
باید نگهدارش باشیم...
دیگه ناامیدیم از امیدهای قدیمیمون!
هم دیگه رو گرفتیم،
به هر زوری شده داریم برای خودمون امید جدید میسازیم!
حالا این وسط،
اتفاقای خوب کوچولو،
چنگکهای کوچولو،
برگهای کوچولو،
دعواهای کوچولو،
حتی لباسهای زمستونی کوچولو...
در حرکت نگهمون میداره.
و تو هر قدم،
حرف میزنیم...
تا نکنه یه وقت خودمون رو فراموش کنیم،
که تو دنیای الان کم نیست این فراموشی...
ولی ما،
حرف میزنیم...
پس فراموش نمیکنیم.
(22)برنامه ریزی...برچسب : نویسنده : 8paeize-por-rang0 بازدید : 25